حاشا شود از مدار عشقت گمراه
کلّا که به غیر جذبه ات خاطرخواه
از بس که سپرده دل به مغناطیست
این سوزن افتاده به انباری کاه
"طائف"
با دِی زدگان بگو بهاران درپیش...
دلجویی گرم غمگساران درپیش...
بر گوش سبک سران سرکش برسان
هنگامه ی رقص ذوالفقاران درپیش...
صد آینه قدرت خدا را دیدیم
بر عزت انقلاب خود بالیدیم
سر رفت سبوی صبرمان در نُه دی
شیرازه ی فتنه را زهم پاشیدیم
با سختی روزگار، خرسندی تو
پیش ستم خزان برومندی تو
ای میوه سرد و گرم دوران دیده
با این همه خون دل چه میخندی تو
محراب اجابت من ابروی تو باد
معراج من آستان پهلوی تو باد
آن جذبه که هوش میبرد از سر دل
موسیقی باد و رقص گیسوی تو باد