یک وداع و دو سلام...
جمعه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۱۰ ب.ظ
چطور می توانی از یاد ببری آن ساعتی را که نوجوانان مسجد الزهرا (سلام الله علیها) از بغض گلوگیر وداع، نعره مستانه ی شان آرزو بود... اما نمی توانستند سر دهند و به هق هقی آرام بسنده می کردند... واقعا چه کــسی مــی توانـــست حـــــرارت دلشــان را تســـکین دهد جز آن دو شهیدی که به طور اتفاقی تابوتشان از کوچه بیست و پنجم شهر آرا عبور کرد و به طور اتفاقی آمدند مسجد و به طور اتفاقی آتش پسران حضرت زهرا (سلام الله علیها) را خاموش کردند...
و باز هم به طور اتفاقی از همان شهدایی در آمدند که دو ماه قبل همین نوجوانان در یادمان شهید محمودوند اهواز استخوانهای کفن پیچشان را دست به دست داده بودند و داخل ضریح نی بافت معراج چیده بودند...
پ ن : به طور اتفاقی؟!