کربلای یک...

وبلاگ اختصاصی محمد حسین رشیدی (طائف)
کربلای یک...
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندها

اصولا خوردن زباله موجب می شود انسان دچار معده درد شود

ورم معده پیدا کند 

نفخ بگیرد

ترش کند

و ...

لذا به دوستان عزیزم توصیه میکنم از خوردن زباله بپرهیزند و اما پینوشت:


زباله عبارتست از: اغلب تنقلات مانند چیپس و پفک و کرانچی که خیلی زباله خوشمزه ایست، پیتزا و لازانیاو هایدا و با کمال تأسف فلافل بیرون و اینجور چیزا.

  • طائف

شعر نایاب حسین و غزل ناب، حسین

"آتش و آبِ" دل و دیده ی بیتاب، حسین

قبله ی مشترک تشنه و سیراب، حسین

بشر و جن و ملک رعیت و ارباب، حسین

ذکر ارباب کجا، شاعر ناباب کجا؟

خشت بی قیمت و وصف زر نایاب کجا؟


او که یکتای صمد گشته مدیحت گویش

او که بال و پر جبریل بود جارویش

او که واللّیل حکایت کند از گیسویش

او که والشّمس حدیثی ز رخ نیکویش

می وزد سوی گدایان نفس قِدّیسش

می کشاند همه را جذبه مغناطیسش


من که جامانده ازین موج خروشان بودم

من که درمانده ز همراهی یاران بودم

من که یک قطره غلتان پریشان بودم

من ‌که مأیوس عنایات بهاران بودم

ناگهان روی سرم رحمت باران آمد

سر و سامانِ من بی سر و سامان آمد


رحمت واسعه یک بار دگر معنا شد

عاقبت، قطره به فیض نظری دریا شد

دُرّ و یاقوت،  نصیب حَجَر خارا شد

"کربلانامه" ی من هم به خدا امضا شد

هم جواز حرم کرب و بلایم دادند

هم برات نجف شیرخدایم دادند


"فاش میگویم و از گفته خود دلشادم"

بنده ی حیدرم و از دو جهان آزادم

بوده این عشق علی نعمت مادرزادم

حبّ اولاد علی تعبیه در بنیادم

هرکه از درگه او جیره مواجب دارد

گوید ایوان نجف سجده ی واجب دارد


یاعلی گفتم و آهنگ سفر کردم باز

سفر کرب و بلایم ز نجف شد آغاز

آمدم بنده نوازی کنی ای بنده نواز

آمدم سوز و گدازی کنم ای سوز و گداز

این گدایی"طریق العلما" را عشق است

این پیاده روی کرب و بلا را عشق است


عده ای با قد خم رهسپر صحرایند

عده ای لَنگ زنان بادیه می پیمایند

عده ای با ورم و تاول پا می آیند

عده ای هم تن خود را به زمین میسایند

"این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست

این چه شمعیست که جانها همه پروانه اوست"


هرکه را می نگرم مرثیه خوان می آید

کودک و پیر و جوان سینه زنان می آید

ز "ره جامه دران"  نوحه گران می آید

"زیر شمشیر غمش رقص کنان" می آید

ناگهان گنبد عباس عیان می گردد

علقمه علقمه از دیده روان می گردد


بگذارید از اینجا ننویسم دیگر

حرفی از خجلت سقّا ننویسم دیگر

از خم قامت مولا ننویسم دیگر

بعد از آن زینب کبری ... ننویسم دیگر

جای دیگر ببرم روضه ی دیگر خوانم

بین لفافه کمی روضه سبکتر خوانم


گرچه گاهی وسط راه مشقّت دیدیم

گرچه با خستگی و تاول پا جنگیدیم

گرچه از درد تن و ضعف شبی لرزیدیم

کمتر از گل به خدا از احدی نشنیدیم

زائر کرب و بلا بر سرشان جا دارد

کفش زوّار به چشم ترشان جا دارد


رفت آن دوره که این ناحیه ترس آور بود

دامن دخترکان در گرو آذر بود

اهل این بادیه دنبال زر و زیور بود

زیور و زر چو نمی یافت پی معجر بود

نشود حرمت مهمان دگر اینجا پامال

تشنه را با دم دشنه نکنند استقبال


دیگر اینجا خبر از نیزه و شمشیری نیست

تیر بر حنجر دردانه ی بی شیری نیست

پای نعش پسری پیر زمینگیری نیست

چشم زیبای عزیزی هدف تیری نیست

شکر دارد به خدا امنیت امروزی

اربعین است ضمانت گر این پیروزی


گفتم امنیت و دل یاد شهیدان افتاد

یاد آن شیردلان دل میدان افتاد

یاد مُدواری و بِلباسی و دهقان افتاد

یاد عشّاق به خون خفته افغان افتاد 

شاعرانی که نوشتند به رسم الخط عشق

تا ابد قافیه عشق، دمشق است دمشق


یاد باد آنکه گذشت از پسر و همسر خویش

آنکه زد بوسه به پای پدر و مادر خویش

رفت و  تقدیم خدا کرد سر و پیکر خویش

رفت و تسلیم نشد تا نفس آخر خویش

خون محسن حججی مایه آرامش شد

همه دیدیم که نابودگر داعش شد


از پی خون جگر راحت جان می آید

مژده ای منتظران جان جهان می آید

به کویر دلتان آب روان می آید

سیل بنیان شکن سنگدلان می آید

بارالها برسان وعده ی قرآنی را

وصل موعود نما فتح سلیمانی را

"محمد حسین رشیدی (طائف)"

  • طائف

یارب بسوز ریشه ی هر کینه توز را

در گیر و دار معرکه آتش فروز را

یارب به داغ همت و چمران و باکری

آتش بزن عوامل "آمد نیوز" را

"طائف"

  • طائف

الهی شیشه عمرم ترک خورد

دلم زخم از حکایات فدک خورد

خودم با چشم خود دیدم که زهرا

ز دست بی سر و پایی ...

"طائف"


پ ن : در روضه امام صادق علیه السلام به کارتون میاد.

  • طائف

ای شیخ نبینم غم برجام ببینی

بر کالبد 2030ات شمع بچینی

ای شیخ نبینم که ز مداحی میثم

مجبور شوی در صف دوم بنشینی

"طائف"

  • طائف

بگذارکه عیـبی  زتـو دلــبر بتراشم

تا چـاره بــرای دل مضطــر بتراشم

در آه من آیـینه فـنا گشت مـدد کن

زنگار از ایــن  لـوح  مکــّدر بتراشم

زلفـی نرهـاندی و نـوایی نرسـاندی

مـن با چـه مـظامـین معطـّر بتراشم

یک تیشه من آه و دگر تیشه من اشک

فـرهاد کجـا مـن دو بـرابـر بتراشم

حجّار زبر دستم و بر قلب تو نقــشی

از قـمـری و قنّاص ستمــگر بتراشم

آن روز که بندم به طواف سرت احرام

این ماندۀ جـان را عوض سـر بتراشم

اشـکال تراشی ولــی اشـکال ندارد

سـر را به هوایت چو قلــندر بتراشم

یا پیش بران یا که بخوان ، سر ندوانم

مگذار که عیبی زتــو دلبر بتـراشم

"طائف"


پ ن: این کارایی که شُعرا میکنن غالباً مشق غزل هست و در حقیقت خبر خاصی نیست... کمتر پیش میاد شاعری مثل شهریار گردنه های عشق رو اون طوری که به تصویر کشیده گذرونده باشه.

  • طائف


http://fa.wikishia.net/images/thumb/b/b9/%D8%A2%DB%8C%D8%AA_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%A7%D8%B1%D8%A7%DA%A9%DB%8C.jpg/230px-%D8%A2%DB%8C%D8%AA_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%A7%D8%B1%D8%A7%DA%A9%DB%8C.jpg


قصّه ای را روایت نموده است

آیـت الله العـظمــی اراکـی

قصّـه ای باب دلهـای خسته

قصّـه ای باب چشـمان باکی

اینـکه دیدم شبی بیـن رؤیا

غـرق نعمت امـیرکبیر است

برزخـی هـا گـرفتـار، امـا

او درآسایشی بی نظیر است

قصـر شاهانه در اخـتیارش

مـرتفـع رایـت احتشامش

رفـته بودم به ژرفای حیرت

از بلـندی شـأن و مـقامش

رفـتـم و پرسـشی کردم از او

کـای جناب تقی خان اعـظم

این همه عزّت و فـرّ و شوکت

از کدامـین عمل شـد فراهم؟

اینکه گشـتی شهید عدالت؟

یـا تـدابـیـر ارزنـده ی تو؟

ریشه کن کردن فرقـه ها یـا

دیگر اعمال سـازنـده ی تو؟

با تـبسم چنین گفـت یا شیخ

هیچ از اینها که گفتی نبودست

علتش لطـف مولا حسین است

او چـنین التـفاتم نمـودسـت

آن زمانـی که در فین کاشـان

نقشه ی کُشـتنم را کشـیدند

تیــغ تیـزی مهــیا نمـودند

یک رگ از هردو دستم بریدند

آه جـانـکاهـم از دل بـرآمـد

آه از ایـن بـی مـروت زمــانه

اجـر خدمـت چه نیـکو گرفتم

خـون مظلـومی ام شـد روانـه

بسکه خونم روان شـد ز پیکر

در نگاهم جـهان تیـره گردید

اندکی طی شـد و بر وجـودم

آتـش تشـنگی چیـره گردید

آمـدم جرعه آبـی بـجویـم

ناگـهان لب به دندان گزیدم

یاد مولای لب تشـنه کـردم

دل زآب گــوارا بـــریـدم 

این همــه تشـنگی علتش بود

اینـکه از من دوتـا رگ بریـدند

جـان عالـم فـدای شهـی کـه

نیــزه داران تنــش را دریدند

جرعـه آبـی ننـوشـیدم امــا

روزی ام شد همان جرعۀ اشک

ای خوشا وقت جان دادن افتاد

بر مـن بی نـوا قـرعـۀ اشـک

آخـرین روضـۀ عمر مـن در

لحظه ی احتضارم به پا شـد

واپسـین نغمـه های دل من

نـام شـاهنـشه کربلا شـد

یا حسینم به لب بود و بسـتم

بار رحلـت به دارالـقـــرارم

نوبت آمــد که یاران گـذارند

صـورتـم را به خاک مــزارم

دلـپریشــان آینـــده بودم

ناگــهان دیـدم اربابــم آمد

در سـیاهی اوهـــام حـیرت

آفــتاب جـهـانتـابــم آمد

مهـربانانه با من چنـین گفت

ای ادب کـرده بـر آســتانم

تشنه جان دادی و گریه کردی

در غــم غربـت بی کــرانم

باشد این دولت و کامــرانی

نیــم پــاداش آن احترامت

برزخت را بیاسا و خوش باش

بلکه جبران کنم در قـیامت

                             "طائف"

 

                                     پ ن: آب و تاب روضه اش با روضه خوان.


http://www.teribon.ir/base/img/2015/05/amirkabir.jpg


  • طائف

روزگاری وقتی اسم قهرمان المپیک میومد ناخود آگاه در برابر عظمت اون ورزشکار کرنش میکردم... اما الان المپیک چه اعتباری داره؟؟... داشتن مدالش چه افتخاری داره؟؟... چه ملاکی برای تعیین برنده و بازنده داره؟؟...



پ ن : البته کرنش ما درمقابل کیانوش رستمی و سهراب مرادی و سعید عبد ولی پا برجاست... بلکه مضاعف از قبل

  • طائف

این غزل سال 92 پایه ریزی شد ولی امسال تغییراتی اساسی رو تجربه کرد


نشسته ام بنویسم غزل غزل گله‌ها را

                                           غزل غزل گله‌ها را حدیث فاصله‌ها را

حدیث فاصله‌ها را بگـویم و بگـشایم

       هزار بغض نهان از گلوی حوصله‌ها را

گلوی حوصله‌ها را زداغ سینۀ سوزان

       نمـانده نا که بنـالد رحیل قافله‌ها را

رحیل قافـله‌ها را نبـود قسمتم آخر

     نشـدکه بار بیـابـم دیار یکـدله ها را

دیار یک دله ها را ولی چه نام و نشانی

       که داده‌اند به نام و نشانه فیصله‌ها را

نشان فیصله‌ها را بگـو چگونه بیابـم

       منی که طی ننمودم فراز مرحله‌ها را

فراز مرحله‌ها را؟! زهـی توهـم باطل

    که هرکسی نبرد پی رهایی از تله‌ها را

رهایی از تله‌ها را خودت نشان دلم ده

                                  که حل نمیکند این دل چنین معادله‌ها را

چنین معادله‌ها را کجا و رعیت عامی

                                   تویی که یکتنه داری جواب مسئله ها را

جواب مسئله‌ها را بگوکه با تو بگویم

     بمان که با تو نـدارم غـم محوله‌ها را

غم محوله ها را تو چاره ای تو گریزی

 بدون لطف تو هیهات اسیر مشغله ها را

اسیر مشغله ها را بیا دوباره رها کن

     ز بال چلچله واکن وبال سلسله ها را

وبال سلسله ها را زبال چلچله بگشا

                                   که کرده میل کمیل و هوای حنظله ها را

"طائف"


پ ن: برای مقایسه با نسخه قدیمی میتونید به اولین دلسرود ها سری بزنید

کمیل


  • طائف

1

بـرای دختـرم، حُسنای بازیگوش و باهـوشم

بـرای او که دلـگرم از تقـلّا و تکـاپـوشــم

بـرای او که از شوقش زمان در رفته از دستم

شب و روز از تصوّر های او سرگرم و مدهوشم

مـن دلـداده هـر روز از سـر کارم، سراسیمه

مـیایـم خـانه تا  او را بچسبانـم به آغـوشم

شدم با این همه تأخیر و تعجیل عبرت شرکت

رئیسـم هرچه میگویـد من بیچـاره خاموشم

تماشـایی است حال من که هنگام غزل گفتن

شـود با پـای حُسنایم دمـر فنجـان دمنوشم

تمــام ذوق دنیـا از دهـانـش راه مـی گیـرد

همیـنکه مـی نشیند بـر بلندای قلـمـدوشم

در این حالت به دست چپ بگیرد مشتی از مویم

به دست راست هم چنـگی کشد در لالۀ  گوشم

من این را بارها دیدم، نوازش های او چنگ است

به جای بوسـه ناخـن می زند بر روی مخـدوشم

عزیزم، عشق و احساسم، گل نـازکتر از یـاسم

برای آنـکه خانومی شـوی پیـوسته می کوشم

نـگـاهـت مـی زنـد فـریاد، بابایـیِ بابایــی

   به جـان مـادرت بابا، مـکن هـرگز فـراموشم  

"طائف"


  • طائف